ظهور و سقوط سلطنت رضا شاه

نويسنده:محمد نصر اصفهاني -علي نصر اصفهاني




مشروطيت با تکيه بر اين انديشه که نظام سلطنتي استبدادي با عدالت اسلامي و مردم سالاري مدرن سازگار نيست در صدد بر آمد تا نظامي قانوني، مردمي و عدالت پيشه ايجاد کند.سير جريانات پيش آمده تحقق اين هدف را ممکن نساخت و حکومت در دست نظاميان افتاد.تحکيم حاکميت نظامي رضاخان، با صبغه وظاهري مدرن، استبداد را دوباره به کشور باز گردانيد.
از سال 1306 تا 1312 که مخبر السلطنه نخست وزير بود، تيمور تاش، نصرت الدوله و داور، مثلث قدرت در غير مسايل نظامي هستند.تيمور تاش وزير دربار که رضا شاه را فردي کودن و بيسواد و بي تمدن تلقي مي کرد، حدود ده سال به رضا شاه کمک کرد تا پايه هاي قدرت او تحکيم شد.غالب تصميم گيري ها در زمينه مسائل اقتصادي، سياست داخلي و خارجي با تيمور تاش بود.مخبر السلطنه وجيه الملة مأموريتش به پايان رسيده بود و ديگر نمي توانست بقيه اهداف رضاخان را تأمين کند و بايد جاي خود را به کسي بدهد که با سياست هاي او هماهنگ باشد.«گروه تيمور تاش از سردار سپه، پادشاهي مستبد، مال اندوز و خشن ساختند که تنها به تحقق بخشيدن آرزوهاي ديرين خود مي انديشد.اما فروغي و برادران ماسونيش مي بايست از آن قزاق بيسواد سواد کوهي چيزي بسازد که نبود.رضا شاه نه متجدد بود و نه با فرهنگ... اين گروه فرصت يافتند تا آن تجدد طلبي و غرب گرايي (فرنگي مآبي) را که در انقلاب مشروطه، خواست مشروطه خواهان فرهنگي مآب بود به دست رضاشاه عملي سازند.»(1)خودکامگي و خشونت و اختناق و يک تجدد گرايي بي هويت دو رويه ي چهره ي حکومت سردار سپه بود.ارکان قدرت، شيوه ها و لوازم چنين سيستمي مشخصه هايي متفاوت از گذشته داشت.در اينجا به بخشي از آن اشاره مي کنيم.

1- ارکان قدرت

ساختار سياسي حکومت رضا شاهي در مقايسه با ساختارهاي سياسي سنتي پادشاهان پيشين که بر نيروهاي مسلح قبيله اي استوار بود بر سه پايه ارتش، بوروکراسي مدرن و پشتيباني گسترده ي دربار مبتني بود.وي براي اولين بار در ايران توانست جامعه را با سه ابزار، نهادهاي حکومتي، قانون و زور کنترل نمايد.

الف- ارتش:

رضا شاه به ارتش به عنوان پايه ي اصلي نظام جديد خود تکيه داشت.وي بنا بر تربيت قزاقي خود بيش از همه به ارتش اهميت مي داد و در همه مراسم رسمي با لباس نظامي حاضر مي شد.او کساني که در هنگ نظامي خدمت مي کردند را به عناصر مسلط بر حوزه سياست تبديل کرد.فرماندهان عالي رتبه ارتش همچون ديکتاتورهايي کوچک به نيابت از رضا شاه در گوشه و کنار کشور حکمراني مي کردند و تمام نمادهاي آزادي خواهي و نهادهاي مردمي را سرکوب مي نمودند.بودجه هاي نظامي از سال 1307 تا 1312 بالغ بر 40% کل بودجه عمومي دولت را تشکيل مي داد و بيش از 5 برابر شده بود. قانون سربازگيري، ارتش ايران را از 40 هزار نفر به 127 هزار نفر رسانيد. سطح زندگي افسران حرفه اي به سطحي بالاتر از زندگي ساير کارکنان دولتي رسيد. تمام تلاش رضاخان بر اين بود که وليعهد خود را نيز يک نظامي تمام عيار بار آورد(2) عدم مقاومت ارتش در برابر قواي بيگانه و فرو پاشي آن در جريان اشغال ايران در 1320 گوياي عدم استحکام لازم اين ارتش بود. ارتشي که شعار تشکيل و تقويت آن مقابله با دشمن خارجي بود. گويا اين نيرو فقط براي سرکوبي ملّت و استبداد ستيزان طرح ريزي شده بود.

ب- ديوان سالاري:

دومين رکن حکومت رضا شاه نظام اداري بود. وي نظام جديد را با ديوان سالاري نوين دولتي تقويت کرد. او حدود 90 هزار کارمند حکومتي تمام وقت را، در نُه وزارت خانه ي همانند داخله، خارجه و عدليه بکار گمارد و کشور را بر پايه يازده استان، 49 شهرستان و تعدادي زيادي بخش و دهستان سازمان دهي نمود. (3)
ديوان سالاري آثار بسيار گسترده اي بر نظام سياسي جديد ايران نهاد. تشکيل طبقه جديد حقوق بگير دولت، وابسته کردن اين طبقه از نظر مالي و سياسي به دولت، افزايش جمعيت شهري، افزايش بي رويه مشاغل دولتي و نهايتاً افزايش اقتدار دولت و تمرکز قدرت در دست شاه بخشي از نتايج اين بوروکراسي بود.دستگاه حکومتي با وابسته کردن زندگي گروه زيادي از طبقه ي متوسط به خود، توانايي نقد رفتار صاحبان قدرت را از آنان سلب نمود و مردابي براي غرق نمودن دولتمردان و نخبگاني ساخت که مي توانستند بالقوه به نيروي مخالف تبديل شوند.

ج- دربار:

دربار رکن سوم نظام جديد بود.دربار مجموعه اي وابسته به شاه بود که نقش اساسي را در کنترل و هدايت سيستم سياسي و افزايش قدرت رضا شاه از طرق مختلف ايفا مي نمود.از زماني که نظام پهلوي در ايران شکل گرفت مقرر شد که نبض اصلي اقتصاد کشور در اختيار دربار باشد.رضا خان در آغاز کار يک خانه مسکوني کوچک و مخروبه داشت(4) ولي در زمان کناره گيري از سلطنت،سرمايه اي در حدود سه ميليون پوند و زمين هايي حدود 1/5 ميليون هکتار داشت. وي از طريق مصادره مستقيم، فروش هاي اجباري و طرح ادعاهاي مشکوک مبني بر تعلق زمين ها به املاک سلطنتي، آنها را بدست آورد.اين ثروت هزينه تأسيس هتلها، کازينوها، کاخ ها، شرکت ها، مؤسسات خيريه و بنگاه هاي سلطنتي را تأمين مي کرد و به افزاش مشاغل، حقوق، مستمري ها و جيره خواري هاي دربار مي افزود.بدين ترتيب دربار به مجتمع نظامي زمين دار و ثروتمندي تبديل شد که براي افراد مشتاق خدمت به خاندان پهلوي، مقامات و مساعدت هاي سودآورو آينده اي روشن به بارآورد.(5)

2- مباني حاکميت:

عليرغم نهضت مشروطه که تکثر قدرت را اقتضا مي کرد، اهداف حاکميت رضا خان با تمرکز قدرت همخواني داشت.اين هدف نمي توانست با فرهنگ مذهبي مردم ايران سازگار باشد لذا وي از سکولاريسيم در جهت تحقيق اهدف خويش بهره گرفت تا همراهي روشنفکران را با کنار زدن نيروهاي مذهبي بدست آورد.ناسيوناليسم که مليت را جايگزين هويت مذهبي مي نمود همراه با اين همنوايان سکولار به خدمت حکومت رضا شاه در آمد.بطور کلي مباني حاکميت پهلوي اول را مي توان اينگونه برشمرد:

الف) سکولاريسم:

سکولاريسم در ايران عملاً در مجلس دوم توسط حزب عاميون تعقيب شد.ياران رضاخان که از روشنفکران غربگرا و وارث حزب عاميون بودند در قالب حزب تجدد زمينه هاي اجرائي اين سياست را فراهم کردند.اين افراد نقش اصلي را نيز در انتقال سلطنت ازقاجار به پهلوي ايفا نمودند.(6) مهم ترين اقدامي که باعث شد رضاخان دراين زمينه مصمم شود مسافرت او به ترکيه بود که به تشويق محمد علي فروغي صورت گرفت و رضا شاه را مجذوب اصلاحات و نظام لائيک آتاتوريک ساخت.
رضا شاه ترک ها را در لباس هاي متحدالشکل و زن هايشان را بي حجاب ديد. در آنجا بجاي جمعه يکشنبه را تعطيل کرده بودند.سال ميلادي را به جاي تاريخ هجرت پيامبر اسلام، و خط عربي را به لاتين تغيير داده بودند.دربازگشت به ايران رضا شاه مدام از آن «مرد بزرگ»صحبت مي کرد واين که «ما بايد همان کار ها را بکنيم.»(7)
از اين زمان مذهب زدائي سياست رسمي رضا شاه شد.در حالي که او در گذشته براي تثبيت قدرت خويش از مذهب و روحانيت بيشترين بهره برداري را کرده بود.او به ميزان افزايش ديکتاتوري و قدرتش، سياست مذهب زدائي خود را نسبت به انزواي روحانيت ازصحنه ي سياست و کنار گذاشتن مظاهر دين در جامعه بيش از پيش اعمال مي نمود.برخورد رضاخان با شيخ محمد تقي بافقي در سال 1306 که منجر به تنبيه، حبس و تبعيد وي گشت، برخورد با قيام روحانيت به رهبري حاج آقا نورالله و مرگ مشکوک وي در همان سال، سرکوب قيام مردم در مسجد گوهر شاد مشهد در سال 1314 که تعداد زيادي به شهادت مي رسند و کشف حجاب زنان نمونه اي از اين اقدامات بود. رضاخان براي بهره برداري از توان روحانيت و حذف آنان از صحنه ي اجتماعي سعي در هضم بخشي از آنان دردستگاه قضائي و دفاتر ازدواج و اسناد رسمي نمود که اين گروه عملاًبه دنبال قانون متحدالشکل نمودن لباس جزو کادر نيروهاي دولتي قرار گرفتند.

ب) تمرکز قدرت:

ارتش منسجم، بوروکراسي گسترده و توان اقتصادي دربار، چنان قدرتي براي رضاخان فراهم ساخت که او را يکه تاز ساخت. مجلس و نهادهاي قانوني جز ابزار بي اراده در دست شاه نبود که مي بايد تمام خواسته هاي او را بدون هيچگونه مخالفت تصويب و اجرا نمايد.(8)
رضاخان براي تضمين قدرت مطلق خود آرام آرام روزنامه هاي مستقل را تعطيل کرد.مصونيت پارلماني نمايندگان را سلب و احزاب سياسي را از بين برد و مخالفين خود را قلع و قمع ساخت.(9) او حتي کساني را که سر سوزني از خود استقلال رأي نشان مي دادند، اگرچه از دوستان نزديک وي بودند و در تحکيم قدرت او نقش بسزايي داشتند از سر راه برداشت. (10)

ج) ناسيوناليسم:

سال هاي 1296 -1285 هـ.ش سال هاي تکوين نظام عقيدتي ملي گرائي ايراني بود که روشنفکران به تقليد از ناسيوناليسم غربي با حمله به بنيادهاي مذهبي وسنتي و تمجيد از ايران باستان به تکوين نظام عقيدتي ملي گرائي پرداختند.رضا شاه براي استوار کردن قدرت شخصي خود، دست به ملت سازي از بالا زد و عده اي ملي گراي تندرو را تشويق نمود تا عظمت و شکوه گذشته ايران را زنده کنند.او ملي گرائي را به ايدئولوژي دولتي براي جلب نظر مردم و احياء فر شاهنشاهي باستان تبديل کرد.رضا شاه براي رسيدن به اهداف خود به اقدامات زير مبادرت ورزيد:
1- به بزرگداشت تاريخ ايران قبل از اسلام پرداخت و مکرراً از آئين زرتشت در دوران امپراطوري هخامنشي و ساساني ياد مي کرد. در واقع وانمود مي شد که اعراب در قرون هفتم ايران را تحقير کردند و ايرانيان را با نيرنگ و يا زور به قبول مذهب جديد وادار نمودند.(11)
2- بر زبان فارسي که مهم ترين فصل مشترک فرهنگ ايرانيان بود بسيار تاکيد شد و آثار زيان باري براي لهجه هاي محلي به عنوان عامل اختلاف وارد شد. (12)
3- فرقه هاي محلي، لباس هاي محلي و آداب و رسوم محلي مورد هجوم واقع مي شد. (13)
4- به بزرگداشت شاعران پارسي زبان به ويژه فردوسي پرداخت و نام تعدادي از شهرها را تغيير داد.
5- به باستان شناسي و تأسيس موزه ايران باستان جهت معرفي تمدن ايراني قبل از اسلام اهميت زيادي داده شد.

3- تحولات اقتصادي و آموزشي:

موقعيت استراتژيک ايران در کنار شوروي ايجاب مي کرد که در کشور تغييرات اقتصادي و رفاه نسبي به وجود آيد تا ايران در دام کمونيسم نيفتد. رضاخان مجري اين طرح است غافل از اينکه توسعه اقتصادي، صنعتي و آموزشي خود بلاي جان اين رژيم خواهد شد و طبقه کارگر و دانشجو و روشنفکراني که از اين سيستم مي جوشند، توسعه اقتصادي بدون توسعه سياسي را بر نمي تابند.

الف) توسعه اقتصادي:

توسعه اقتصادي بزرگ ترين افتخار حکومت رضاخان محسوب مي شود.اين توسعه مرهون افزايش درآمد نفت بود که ميزان توليد آن از رقم 80 هزار تن در سال قبل از جنگ جهاني اول به سطح بيش از 4/5 ميليون تن در سال 1305 رسيد.(14) تعرفه هاي گمرکي بيش از 4 برابر شد.درآمدهاي مالياتي به 280 ميليون ريال رسيد.درآمد ناشي از انحصار کالاهاي مصرفي همچون شکر، چاي، تنباکو و مواد سوختني تقريبا از صفر به 1/2 ميليارد ريال رسيد و بدين ترتيب بودجه دولتي 18 برابر شد.(15)
اين توسعه از پيشرفت هايي در حوزه ارتباطات آغاز گرديد.راه آهن سراسري به بيش از 1600 کيلومتر که از شمال، سواحل درياي خزر را به تهران و تهران را به مشهد و تبريز متصل مي کرد ودر جنوب، خليج فارس را به شمال خوزستان و ازآنجا به تهران متصل مي نمود.جاده هاي اصلي از 3 هزار کيلومتر به بيش از 22 هزار کيلومتر توسعه يافت.گرچه اين راه ها به دلايل نظامي ايجاد شده بود ولي زير ساخت توسعه اقتصادي به ويژه صنعتي را نيز فراهم کرد.کارخانه هاي صنعتي از 20 کارخانه بزرگ به 146 کارخانه بزرگ افزايش يافت.تأسيس اين کارخانه هاباعث اشتغال بيش از 170 هزار کارگر شد و طبقه کارگر جديد ايران را به وجود آورد و موجب مهاجرت گسترده از روستاها به شهر گرديد.چهره قديمي شهرها از نظر اجتماعي و بافت سنتي شهري، تغيير قابل توجهي کرد.(16)

ب) توسعه آموزشي:

در بين اصلاحات مدني رضاخان، اصلاحات آموزشي مؤثرترين اصلاحات بود.از سال 1304 تا 1320 ميزان ثبت نام سالانه 12 برابر شد.تحصيلات نظام جديد در دوره هاي دبستان و دبيرستان افزايش چشمگيري يافت و تأسيس دانشگاه تهران، تعداد دانشجويان را به 3300 نفر در سال 1320 رساند.شمار دانشجويان تا سال 1308 که دولت تصميم گرفت هر ساله 100 دانشجو به اروپا بفرستد اندک بود ولي درسال 1319 بيش از پانصد تن از اين فارغ التحصيلان به کشور باز گشتند. (17)

جنبش دانشجويي و کارگري

توسعه اقتصادي و آموزشي رضا شاه دو قشر کارگر و دانشجو را به صحنه اجتماعي ايران افزود.اين دو قشر علي رغم انتظاري که رضا شاه از توسعه صنعتي و آموزشي در حمايت از حکومت خود داشت، هميشه به نفع رژيم عمل نمي کردند بلکه نيروهاي مستقل ضد رژيم را شکل مي دادند که بر خلاف گذشته مستقل از رهبري روحانيت مبارز خود در صحنه هاي سياسي حاضر مي شدند.جنبش کارگري و دانشجويي در مبارزه با استبداد رضاخاني در اين دوره قابل توجه است.(18)
انديشه هايي مثل ليبراليسم،سوسياليسم، کمونيسم، آنارشيسم از طريق طبقه جديد فارغ التحصيل در دانشگاه هاي داخل و خارج کشور به جنبش دانشجويي شکلي ايدئولوژيک بخشيد.دستگيري گروه مرسوم به 53 نفر در سال 1316 اوج درگيري رژيم با طبقه روشنفکري جديد بود.(19)

سقوط رضا شاه

ارتقاء موقعيت آلمان در ايران از سال هاي 1315، اين کشور را در اواخر دوران حکومت رضا شاه به بزرگ ترين شريک تجاري ايران تبديل کرد به طوري که قريب نيمي از تجارت خارجي ايران با آلمان بود.(20) هنگام آغاز جنگ جهاني دوم (مهر ماه 1318)عوامل و مأمورين مخفي و آشکار آلمان در ايران فعال بودند و تمايلات شاه نسبت به آلمان ها بر کسي پوشيده نبود.هنگامي که نيروهاي نازي در خرداد 1320 بخشي از روسيه شوروي را اشغال کردند، دوستي رضا شاه با آلمان موجب بعضي نگرانيها شد زيرا پس از آن واقعه از يک طرف آلمانها مي خواستند ايران را پايگاهي براي مقابله با شوروي کنند و از سوي ديگر نيروهاي متفقين ايران را به عنوان يک جاده ي تدارکاتي براي کمک به روسيه لازم داشتند.
انگليس ها و روس ها با ارسال نامه اي براي دولت ايران خواستاراخراج آلماني ها از کشور شدند.وقتي که رضا شاه از اجراي اين درخواست خودداري کرد، قواي نظامي انگليس و شوروي وارد خاک ايران شدند.اشغال متفقين، بلافاصله سرنوشت رضاشاه را رقم زد.روزي که رضا شاه با خبر شد که نيروهاي انگليسي و شوروي آماده اند تا از قزوين به سوي تهران حرکت کنند به نفع وليعهد خود کناره گيري کرد.(21)

پی نوشت:

1- مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، چاپ هفتم، انتشارات جاويدان 1377، صد 127.
2- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 171.
3- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 170.
4- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: ج1، تهران، اطلاعات، 1371، ص 83.
5- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 171-170.
6- طرح انتقال فقط پنج مخالف داشت.از مهم ترين مخالف لايحه، مدرس و دکتر مصدق بودند.مصدق مي گفت:رضا پهلوي نخست وزير و فرمانده ي کل قواي فوق العاده اي است اما دادن مسئوليت هاي اجرائي به پادشاهي که از نظر قانون اساسي هيچ گونه مسئوليت اجرائي ندارد خيانت به مشروطيت و قانون اساسي است.(ملک الشعراي بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، ج2، ص 348 -355)
7- مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، ص 129.
8- سفير انگليس در سال 1305 گزارش مي دهد.مجلس ايران را نمي توان جدي گرفت... هنگامي که شاه طرح با لايحه اي را مد نظر دارد تصويب مي شود، زماني که مخالف است رد مي وشد و به هنگامي که بي اعتناست بحث هاي فراواني صورت مي گيرد (يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 172.)
9- نيکي کدي،ريشه هاي انقلاب ايران، عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375، ص 168.
10- مدرس؛ تيمورتاش، علي اکبر داور، اسدي، سردار اسعد، صولت الدوله قشقايي، فرحي يزدي و...را از ميان برداشت.حاجي مخبر السلطنه، اديب السلطنه سميعي، فروغي، ملک الشعرا و تقي زاده نيز در دوره هائي مغضوب رضا شاه شدند.(مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، چاپ هفتم، انتشارات جاويدان،1377، ص 137.)
11- ريچارد کاتم، ناسيوناليسم در ايران، فرشته سرلک، تهران، نشر گفتار، 1371، ص 221 و يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 153.
12- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 156- 155.
13- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 155-154.
14- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 184.
15- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 182- 184.
16- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 182-184.
17- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 181- 180.
18- براي مطالعه در اين مورد رجوع کنيد به ايران در بين دو انقلاب، ص 200 و 199.
19- جهت مطالعه جنبش دانشجوئي ايران در اين دوره رجوع کنيد به ايران بين دو انقلاب ص 199 -192.
20- نيکي کدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ص 194.
21- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 201-203.

منبع:بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران
سایت راسخون(www.rasekhoon.net)